محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

زیباترین دلیل زندگی

سفر به استان لرستان

1391/2/11 10:17
نویسنده : مامان نرگس
4,206 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آقا پسرم.

دیروز از مسافرت برگشتیم خونه.تو این دو روز تعطیلی تصمیم گرفتیم بریم استان لرستان.آخه شنیده بودیم خیلی جای قشنگ و خوش آب و هواییه.تو هم که عاشق ددر و گاگان،خیلی زود حاضر شدیم و رفتیم.ظهر توملایر یه رستورانی رفتیم و ناهار خوردیم.اونجا صدای یه هاپو می اومد.اولین باری بود که صدای هاپو می شنیدی.از اون به بعد صدای هاپو رو برامون تقلید می کنی.لبخند

تو ملایر یه جایی بود بهش می گفتن بام ملایر.که اگه بالا می رفتی کل شهر رو میدیدی.اونجا رو با آب نماهای زیادی زیباسازی کرده بودن.تو هم که عاشق آب.

تازه تنها هم دوست نداشتی بری پیشش.همش می گفتی منو ول نکنیدنگران

از بالای کوه آب به پایین با آب نماهای زیبا جاری بود.تو هم همش دست میزدی و داد میزدی بابو آبه.

دیگه از کنار آب دوست نداشتی بیای کنار با زور سوار ماشینت کردیم و به راه افتادیم.

عصری بود که رسیدیم به خرم آباد و رفتیم به قلعه ی فلک و افلاک.

اونجا یه چند تا  موزه بود که به صورت اتاق اتاق به هم راه داشت.دیگه نمیگم چه آتیشی سوزوندی اونجاکه خودت بهتر می دونی.منو بابایی هلاک شدیم انقدر دنبالت دویدیم که به وسایل موزه آسیب نزنی.

دیگه رفتیم هتل و دوباره از فرداش شروع به گشتن کردیم و رفتیم گرداب سنگی.

بیرون اونجا از زیر این گرداب سنگی اب بیرون میومد و تو کلی تو اب شیطونی کردی.بعد هم رفتیم غار قمری.همیشه وقتی پیاده روی می کنیم داد میزنی که یعنی منو بذارید زمین خودم راه برم.اما وقتی داشتیم از کوه بالا می رفتیم هیچی نمیگفتی.فکر کنم فهمیده بودی که اینجا اصلا کار تو نیست.قهقهه

خلاصه راه افتادیم سمت آبشار زیبای بیشه.

جای همه ی نی نی ها خالی.خیلی قشنگ و با صفا بود.تو از بالای پل می خواستی شیرجه بزنی تو آب.

همش جیغ میزدی.بهت می گفتیم آروم باش الان میرسیم.اما تو دیگه اصلا طاقت نداشتی.

رسیدیم به جایی نزدیک آب و سریع بردیمت نزدیک تا بیشتر از این گریه نکنی.وقتی پاهات رو زدیم تو اب گفتی مامان جیزه.تعجب

گفتم نه پسرم خوبه جیز نیست.دوبارهه با گریه گفتی جیزه.فهمیدم آب خیلی سرده و تو نمی تونی تحمل کنی و دمای آب رو با کلمه ی جیزه داری به ما میگی که مناسب نیست.خنده

خرم آباد دوغ های معروف و خوشمزه ای داره.تو ابشار بیشه دو نفر بهمون گفتن که دنبالشون بریم و از روستاشون دوغ و تخم مرغ محلی و اینا بخریم.وقتی رسیدیم اونجا پر بود از مرغ و خروس و گاو و بزغاااااله های ناز و کوچولو.که تو از دیدنشون سیر نمی شدی.

ازشون خرید کردیم و رفتیم الیگودرز و شب رو سپری کردیم فرداش رفتیم به سمت دشت لاله های واژگون.خیلی زیبا و دیدنی بود.

عالی بود.نمی دونم چی بگم.اماخیلی طبیعت زیبایی رو حس کردیم گلم.

اینم عکس تو با اون گلهای زیبا.

یه 60 کیلو متر اون طرف تر رفتیم آبشار فوق العاده زیبای آب سفید.

خیلی خوشحال بودی دوباره یه جایی اومدیم که پر از آبه.

دوست داشتی خودت راه بیای اینجا یه نمونه از پیاده رویت رو ببین.

اینم یه عکس خوشگل که گل پسری بین گل ها نشسته.

الانم که اومدیم خونه همش میگی بیم آبه.یعنی بریم آبه.

راستی تو راه پر بود از عشایر و گاو و گوسفند.

یه وقتایی انقدر دور بودن که من و بابایی نمی دیدیمشون.اما تو میگفتی مامان ببیی.اونقدر دنبالش می گشتیم یدفعه یه جای دوری می دیدمشون.

قربونت برم که خیلی حواست جمعه و تیز بینی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مریم مامان عسل
11 اردیبهشت 91 17:01
وااااااااااااااااای!
خدای من چه طبیعتی!!!!!
خوشبحالتون!
من که محو این عکسا شدم. شما که اونجا بودید چه لذتی بردید!
مخصوصا اون آبشار خیییلی قشنگ بود.
مرسی فریبا جان از عکسای قشنگت.
حسام خاله حسابی بازی کردی خوش گذروندی؟
عجب ددری رفتی خاله!
تا باشه از این ددر رفتنا!
قررربونت برم که انقدر هوش به بازی هستی عزیز دلم.
راستی استخرتو باد کردی؟ آبه توی خونه هم هست همیشه که نمیشه بری آبشار. بشین تو استخرت بازی کن.
بیا پیشمون.


آره مریم جون خیلی لذت بردیم.جاتون خیلی خالی بود.
ایشالله شما هم برید و استفاده کنید.
مامان عاطفه
12 اردیبهشت 91 17:52
سلام . مرسی از لطفتون . من با افتخار شما رو لینک میکنم . راستی چه پسر ناز شیطونی دارین . بهش بگین با پارسای من دوست میشه ؟؟؟ خوش به حالتون ، چه جاهای سرسبزی رفتین . محمد حسام جون خوشگل رو همونطور که گفتی از قول من پاشنه پاش رو فشار بده


عزیزم مرسی.خیلی لطف داری.
منم شما رو لینک میکنم.
حسام میگه حتما.
مامان کورش!!!
15 اردیبهشت 91 21:47
وای چه عکسای زیبایی...خوشحالم که حسابی به وروجک کوچولو و شما خوش گذشته...واقعا مکان های زیبایی هستن،حتی دیدن عکساشم لذت بخشه...


بله همین طوره.ایشالله یه روزی شما برید
مامان علی مرتضی
15 اردیبهشت 91 23:46
سلام دوست گلم خوبی عزیزم پسمل نازت چه طوره ؟ماشالله خدا حفظش کنه شرمنده دیر اومدم باور کنید دیگه آپ کردن وب امپراطور هم برام مشکل شده بیشتر وقتمو باهاشم چون بزرگتر شده ووقتی پای نتم میاد تو بغلمو همه چیزو بهم میریزه منم مجبورم بلند شمو مواظبش باشمو باهاش بازی کنم پس ببخش منو درسته دیر به دیر بهتون سر میزنم ولی باور کنید همیشه به یادتونم دوستون دارم زیاد زیاد


مرسی عزیزم.همین که با امپراطور خوش باشید برای ما کافیه.
سمانه مامان پارسا جون
17 اردیبهشت 91 11:29
زنده باشی آقا خوشگله
خیلی جیگری


مرسی سمانه جون.و همچنین پسر شما.
مامان امیر علی
21 اردیبهشت 91 2:41
وای لرستان چه قشنگه.اصلا نمیدونستم اینقد با صفاست.واجب شد حتما یه سفر بریم اونورا.خوشحالم بهتون خوش گذشته مخصوصا حسام جونم


بله عزیزم طبیعت فوق العاده ای داره.حتما امیر علی رو ببرید.
نوشین مامان آریا
23 اردیبهشت 91 13:17
سلام امیدوارم پسر گلتون زیر سایه شما و پدرش همیشه سلامت باشه. پسر منم 10 خرداد یکساله می شه.ممنون از اینکه تجربیاتتون رو در میون می زارید با اجازه لینکتون می کنم.


عزیزم لطف میکنی.منم لینکت کردم.
سمانه مامان بنیتا
25 اردیبهشت 91 2:26
سلام حسام جون خاله ماشالله بزرگ شدی ...معلومه مسافرت هم بهت خیلی خوش گذشته !دست مامانی هم درد نکنه به خاطر عکسای زیبایی که ازت گرفته



آخی سمانه جون مرسی که به ما سرزدی.بنیتا رو ببوس.
محمد
21 خرداد 91 11:46
از نوشته هاتون لذت بردم.وبلاگه جالبیه


مرسی.لطف دارید.
مامان سانای
16 بهمن 91 9:19
عجب عکسای زیبایی .خیلی لذت بردم