گل پسرم ببخشید...
گل پسر شیطونم عاقبت کنجکاویات کار دستت داد.
سه روز پیش خیلی روز بدی بود.اول صبح رفتی رو تختت که کنار کمدته خواستی ماشینتو بیاری که با سر خوردی زمین.
کلی گریه و زاری راه انداختی.مامان تندی برات صدقه گذاشتم کنار.اسپند دود کردم.
دوباره راه که میرفتی پات پیچ می خورد.
بعد اومدم جاربرقی بکشم سوار جاروبرقی شدی.من حواسم نبود از لوله ی جاروبرقی گرفتم و محکم کشیدم که جارو نزدیکم بیاد یهو صدای بام.
فکر کردم جارو خورد به دیوار.ولی نگو سر کوچولوی تو بود که با تکون ناگهانی جارو پرت شده بودی پایین و سرت خورد به دیوار.تا ظهر مواظبت بودم تا...
داشتم لباس اتو می کردم.یه لحظه رفتم لباس رو آویزون کنم دیدم جیغت رفت هوا.
اومدم دیدم گریه میکنی و نوک انگشت اشاره ت سوخته.
اخه پسر کوچولو تو که هیچ وقت نزدیک اتو نمی اومدی.چی شد یهو فضولیت گل کرد؟
بعد از اینکه یه کم گریه ت کم شد بابایی رسید خونه رفتی بغلش اما سریع از بغل بابا اومدی پیش من مثل طلبکارا گفتی ننی (به زبون خودت یه چیزی گفتی) و دوباره بلند بلند گریه کردی و خودتو انداختی تو بغلم.فکر کنم منظورت این بود که چرا مواظبم نبودی.
الهی مامان قربونت بره.یاد اون برنامه ی آقای ایمنی افتادم که مامانه داشت گوشت چرخ میکرد تلفنشون زنگ زد رفت جواب بده بچه دستشو کرد تو چرخ گوشت.
مامانه گریه میکرد می گفت همیشه فکر می کردم،که زودی بر می گردم.
منم فکر کردم که زود بر می گردم.حالا خدا رو شکر که کل دستت رو نچسبونده بودی.خدا واقعا رحم کرد
اینجا دیگه انقدر گریه کردی بدون ناهار خوابت برد.الان نوک انگشتت سفید تر شده و یه تاول کوچولو داره.
الهی قربونت برم دیگه هیچ وقت تنهات نمیذارم.
بخدا هر وقت تاول دست کوچولوت رو میبینم دلم می خواد کل دستم می سوخت و این بلا سر تو نمی اومد.