محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

زیباترین دلیل زندگی

پسرک بازیگوش...!!!

1391/5/19 16:40
نویسنده : مامان نرگس
1,830 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدمت دوستای خوب خودم و حسام.

من امسالم باید به خاطر اینکه به حسام شیر میدادم روزه نمی گرفتم ولی از اونجایی که من حسام کوچولوم رو از 18 ماهگی از شیر گرفتم امسال روزه بهم واجب شد.

و چون خیلی قوای بدنی رو از دست میدم نمی تونم بیام اینجا.

تمام روز رو انگار میدونه توان ندارم باهام مدارا میکنه.اما نمیدونم چی میشه دقیقا وقت افطار میاد میشینه بغل من و کلی خورده فرمایشاش شروع میشه.

ننی بریم.ننی پاشو.ننی آبه.ننی بیسیت(بیسکوییت).ننی حموم.ننی.....

خوب از شیطونی ها و شیرین زبونی های پسرم هر چی بگم کم گفتم.

حسام من خیلی شیرین شده.بهش میگم مامان بیشتر از حسام کی رو دوست داره؟

میگه هیشی  .   یعنی هیچ کی.یا همون هیشکی.

بهش میگم پسر گلم،بزرگ شدی درساتو خوب بخون دکتر بشی باشه....میگه باشه.

پسر کوچولوم خیلی باهوشه.از وقتی خیلی کوچولوتر بود و یه چیزی رو میداد به من و باباش ما ازش تشکر می کردیم.پسرکم الان چیزی رو از دست ما میگیره میگه میسی  یعنی مرسی.

مدل خوابیدن حسام اینطوریه که منو و حسام باید بریم تو اتاق خواب بعد باباش باید بیاد دنبالش بگه حساااااام بوس دادی؟

بعد حسام بدو بدو میپره رو تخت.باباشم میره و یه بوووس گنده میکنه لوپشو.بعد باید به هم علامت بدن.این طوری که کف دستشونو به هم میزنن و مثلا حسگر های دستشون میگه که آیا واقعا این حسامه و این باباش؟

این کارو از چند روزگی حسام انجام میدادن. بعد باباش باید بره بیرون از اتاق خواب تا من حسامو نخوابوندم نیاد تو.

حالا میریم بخوابیم داد میزنه بابووووووو.بوس.که یعنی بابا بیا منو بوسس کن.

بعد میگه علا.یعنی علامت بده.بعد میگه بووووووو.یعنی بسه دیگه خوابم میاد برو.باباش که داره میره بیرون میگه بابوووووووووووو.د   و.daooooooo

یعنی در و ببند.

خلاصه این فسقلی کلی واسه خودش قانون و مقررات داره.

سر ساعت 2 و 30 دقیقه ی بعد از ظهر همیشه می خوابونمش و شبا هم 11 و نیم بود که الان شده 12.اگه سرم گرم کاری باشه راس همون ساعت میاد میگه ننی با.می فهمم خوابش میاد.

پسرم استقلال طلبه.دوست داره خودش بدون کمک ما و اینکه تو بیرون از خونه دستشو بگیریم راه بره.خودش غذا بخوره.خودش آب بخوره.

وقتی آب می خواد باید تو لیوان دسته دار که لیوان مخصوص داره بهش آب بدیم.و حتما هم دسته ی لیوان رو بدیم دست دارستش.

باید حتما شیرش رو رو تخت بخوره.

یه شب تو کوچمون عروسی بود.اتاق خواب ما سمت کوچه س.پذیرایی نه.

منم به حسام گفتم پسرم پاشو بریم تو پذیرایی و تو پذیرایی رخت خواب انداخته بودم.مگه میومد؟

میگفت باید رو تخت بخوابیم.فکر نکنید این چیزا برام سخته ها...نه اصلا.به نظر من خوبه.

 

دوست دارم اینکه هر کاری رو هر وقت دوست دره انجام نمی ده.البته تو سفر یا خونه ی فامیل اصلا اذیتم نمیکنه.که باید بریم رو تخت خودمون یا باید بریم رو میز خودم غذا بخورم.نه. اصلا.

پسرکم عاشق دایی کوچیکشه.میگن حلال زاده به دایی میره ها.شنیدید؟

وصف حال حسام و علیرضاس دیگه...

 

 

هر کاری علیرضا انجام بده پشت سرش حسام همون کارو انجام میده.

دیروز رفته بودیم خونه ی مامانم.علیرضا کیک می خورد.می رفت از مامانم کیک می گرفت میرفت رو مبل خودشو می چسبوند به علیرضا عین اون کیک می خورد.

علیرضا تو بازی جیغ میزد.اینم دنبال اون جیغ میزد و می رفت دنبال علیرضا.

من از وقتی ازدواج کردم تو یخچال خونمون یه کشو داره که اون مال منه.توش پر از لواشک و تمبر هندی و برگه های میوه و کاکائو و ... از این جور چیزاس.شوهرمم دست نمیزد به این کشو.

اما الان...

کشو فقط مال این فسقلیه.در یخچالو باز میکنه و میره سراغ کشوی خووووووودش.

میاد به من میگه ننی.پاشو.پاشو.

میریم پیش یخچال میگه باز.در یخچالو باز میکنم میگه بوووووووووو.یعنی دیگه کارت رو انجام دادی حالا برو بذار به کارم برسم.

تازگیا به فاطمه میگه باتته.

به ثنا هم که قبل میگفت دَ الان میگه حنا.

عاشق ترانه های :عسل خانم،ناری ناری،مجنون معین،حنای اندی،احساس قشنگ اندی،ملووووووووووووووووووودی،بعد از نسترن.

می خوام قطره ها و ویتامیناشو بدم بخوره باید بهش قول بدم که براش یکی از این ترانه ها رو میذارم.

شبا که باباش میاد خونه باید این ترانه ها رو بذاریم و منو و داود و حسام بیفتیم وسط و برقصیم.ههههههههههه

بعضی شبا با داود میره با ماشین دور میزنن.اگه من خسته باشم باهاشون نمیرم.یکی دیگه مثل دختر عموش یا عمو و پسر عموش میرن که نگهش دارن.

باهام بای بای میکنه و دو تا بوس هم واسم پرت میکنه و میره.دل منو میبره تا برگرده.

داود میگه تو شهر که دور میزنیم خوبه.ولی اگه ببینه داریم میریم تو کمربندی یا یه جاده ای که می دونه مقصد دوره شروع میکنه به غرغر و گریه که ای ننی.ننی.

یعنی چرا میریم یه جایی ننی رو نمیبریم.

بچم از الان هوای مامانشو داره قربونش برم.

وااااااااااااااای پسر گلم مرسی که اومدی تو زندگیمون.

مرسی که دنیای من و بابایی و کل اطرافیانمونو انقدر زیبا و خوش رنگ کردی.

مرسی که تمام شیرینی های دنیا رو با خودت آوردی تا طعم تلخی چیزی رو نفهمیم.

مرسی که مال ما شدی.

خدایا این لذت رو از هیچ کس دریغ نکن.

آمین.

خدایا شکرت.خدایا هزار هزار بار شکرت.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان سونیا
19 مرداد 91 18:38
ماشاالله به این گل پسر مقرراتی شیرین زبون قربونت بشم با اون علامت دادنت و اوامرت به مامان و بابا دیگه گل پسر مردی شده واسه خودش


مرسی عزیزم.
مامان گیلاس
19 مرداد 91 23:53
بارالها...
سرنوشت دوستانم را در شبهای قدر و تعیین مقدرات
به خیر و نیکی تقدیر کن تا من
جز رضایت بر سیمای آنان نبینم

آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است / آن لحظه که دیده ات ز اشکت خیس است
یاد آر که محتاج دعایت هستم
التماس دعا




محتاجیم به دعا گلم.مرسی که اومدی.

ilijoon
20 مرداد 91 12:42
قربونت برم عزيزم كه انقده شيرينيييييي


لطف داری خاله
ilijoon
20 مرداد 91 12:43
چه دايي جون نازي داري


مرسی خاله
ilijoon
20 مرداد 91 12:45
مامان جون جرات داري نذار پسري بره سر كشوي يخچال



آره والا.
این شده صاحب خونه ی ما.
ilijoon
20 مرداد 91 12:46
خاله جون حالا يه بوس هم به ما ميديييييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ماچچچچچچچچچچچچچچچ
مامان ایلیا گلی
20 مرداد 91 14:10
سلام..مرسی که به ما سر زدید ...از اینکه با شما اشنا شدم خوشحالم..من شما رو میلینکم......
بوسسسسس برای حسام مودب..


خوشحال میشم.منم با افتخار لینکتون میکنم.
نوشین مامان آریا
20 مرداد 91 17:56
سلام نماز روزه تان قبول باشه .ناز پسر گل پسر تو خیلی ببوس. آفرین به نظم و ترتیبی که داره. الهی همیشه شاد و سرحال و سلامت باشه.فریبا جون میشه بگی چطوری حسام جونو از شیر گرفتی خیلی سخت بود یا نه من آریا رو دو روزیه که می خوام از شیر بگیرم کمتر بهش شیر می دم ولی سخته.


مرسی عزیز دلم.خیلی لطف داری





نه اصلا خدا رو شکر سخت نبود.
منم اولش فقط بهش شبا شیر دادم.با اینکه خیلی شیر می خورد و وابسته بود.
بعد چون حسام از سبزی بدش میاد سبزی گذاشتم رو سینم اینم بدش اومد.یه شب گریه کرد.ولی از اون به بعد دیگه بدش میاد.شبا هم شیر خشک نمی خوره.تا صبح می خوابه.
نگران نباش.
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
21 مرداد 91 10:00
ای پسمل شیطون و بازیگوش، انشااله خدا حفظت کنه. درضمن مامانی حسام جون ممنونم از اینکه به وبلاگ یاسمین زهرا سر زدین و کلی تعریف کردین. مرسی خاله. پسملت نازتو ببوس کلی


مرسی.
عزیزم خواهش میکنم.خوشحال شدم.
مامان مليكا
21 مرداد 91 10:45
اي جااااااان به اين گل پسر خدا حفظش كنه براتون


مرسی.و ملیکا جون رو واسه ی شما.
مامان پریسا
21 مرداد 91 14:22
ماشالله به این گل پسر . خدا براتون حفظش کنه با این شیرین کاریا و شیرین زبونیا.




مرسی خاله
مامان آریام
21 مرداد 91 15:30
ماشاالله به این پسر باهوش و زرنگ و استقلال طلب خاله خیلی شیرین زبون شدی هزار الله اکبر


مرسی خاله.
مامان حمید رضا کوچولو
21 مرداد 91 16:11
الهی بگردم. چه قدر قشنگ مینویسی. چه قدر از این رابطه ی حسام و باباش خوشم اومد


مرسی عزیزم
نگار(مامان سام)
21 مرداد 91 19:15
سلام ماشالله چه پسر شیرین زبونی هستی عزیزم.
مرسی که پیش ما اومده بودین.



مرسی از شما
مامان مطهره و مهتاب
21 مرداد 91 23:47
سلام
مرسی که بهمون سرزدین
چه پسرشیطونوباادبی دارین
بازم بیاین پیشمون خوشحال میشیم


حتما عزیزم
مریم مامان عسل
24 مرداد 91 23:24
قربون تو پسر گل برم که هوای مامانتو داری؟
حالا چرا بهتون میگه ننی فریبا جون؟
اون قسمتی که میگه هیشی خیلی با نمک بود. یا اونجا که مطیعانه قبول میکنه درس بخونه و دکتر بشه!
عشقش به دایی جونشم که طبیعیه دیگه پایه داره برای شیطونیاش! کی بهتر از دایی علیرضا جون؟
یه فاتحه برای کشوی خوراکی خوشمزه ها بخون فریبا جون. دوران سلطنتت بر یخچال تموم شده!
قربونش برم که فرق گردش توی شهرو با راه دورو تشخیص میده!
خدارو شکر که این فرشته ها رو داریم.


آره خیلی هوامو داره.
تازگیا نمی ذاره باباش حتی دستمو بگیره.
میگه ننی فقط مال منه.

آخه اسم من نرگسه.تو اینترنت و مخصوصا نی نی سایت فریبا هستم و به این اسم صدام میکنن.
اونم به نرگس میگه ننی.



سحر
27 مرداد 91 18:05
سلام خاله.
جه قدر حسام جون نازه. به امیدخدا مهراد منم هم به زودی مثل حسام بزرگ و شیرین بشه.


ایشالله عزیزم.
ازاده مامان هانا
27 مرداد 91 23:00
قربونت برم که انقدر شیرین زبونو شیطونی توووووووو
فریبا جون روزه نمازت قبول پیشاپیش عیدت مبارککککک


مرسی آزاده جونم.
عید شما هم مبارک
مامان آریام
1 شهریور 91 0:28
مامانی عیدت مبارک..نماز و روزت قبول باشه...من امسال فقط سه روز تونستم روزه بگیرم چون هنوز شیر میدم....
آپ هم کردم....بیا پیش ما


مرسی عزیزم.طاعات شما هم قبول.چشم.حتما
مامان بنیتا
1 شهریور 91 22:48
ای جانم به این کوچولوی باهوش...