هوووو هووووو...چی چی
سلام.
همونطور که می دونید حسام خان عاشق وسایل نقلیه س.مخصوصا از نوع سنگین.دیشب رفته بودیم تو خیابون برگردیم و یه آب اناری خوردیم که رسیدیم نزدیکیای راه آهن.گفتم داود بیا حسامو ببریم قطارو ببینه.آخه حسام عاااشق قطاره.می خواستیم عاشورا تاسوعا ببریمش زنجان با قطار.ولی خیلی شلوغ بود.
رفتیم راه آهن همون موقع یه قطار باربری اومد و رو یکی از ریل ها ایستاد.و لوکوموتیوشو جدا کردن.حسام همش میگفت:ننیییییییییییی دیدی دمشو کندن.
گفتم آره پسرم.لوکوموتیوه.گفت نه دم قطاره.گفتم باشه.
خلاصه از اطلاعات پرسیدیم قطار بعدی کی میاد.گفتن ساعت 12 شب.
اون موقع ساعت 10 دقیقه به 12 بود.مام واستادیم تا شازده قطارو از نزدیک ببینه که از شانس بد ما قطار با کلی تاخیز ساعت 10 دقیقه به 1 اومد.
گفتم حسام نگاه کن داره میاد.الان بوق میزننه.گفت نههههههههههههههه.
بوق نزن مردم دوا میکنه.هههههههههه
آخه یه چند ماه پیش یادم نمیاد نوشته بودمم قبلا یا نه.
سه تایی سوار ماشین شده بودیم.حسام همش بوق میزد.باباش گفت نزن پسرم.مردم دعوا میکننا.حسام کلی گریه کرد.فکر می کرد مردم اسم یه نفره.
با کلی حرف زدن بهش فهموندیم منظورمون چیه.از اون به بعد هر کس بوق میزنه حسام میگه مثلا تریلی بوق نزن مردم دعوا میکنه.
و خیلی قشنگ و بچه گانه میگه که دل منو میبره.
حالا هم گیر داده بود به این قطار نگون بخت.
قطار از دامغان اومده بود داشت میرفت به سمت تهران.
کلی مسافر داشت.تو هوای سرد هم یه دودی در میود که نگو.
قطار که حرکت کرد براش دست تکون دادیم و داد زدیم قطار مهربون زود برگرد.بازم بیا شهر ما.
اومدیم سوار ماشین شدیم.و حرکت کردیم به سمت خونه.
حسام از بس خسته بود خوابید.ولی صبح به محض اینکه چشاشو باز کرد گفت ننی قطار چی میگه؟
میگه هووووووووووووووووو...چی چی.
راستی حسام عااشق تیتراژ برنامه ی رنگین کمانه که پنگول سواره قطاره.روزی 100 بار نگاه میکنه براش ضبط کردم.
عاشق استقلاله.دوست داره همه ی کاراشو خودش انجام بده.خیلی وقته بهش غذا نمیدم.خودش غذاشو میخوره
اینجام داره خودش شلوار و شورتشو می پوشه که ببین چه کرده...