آخرین روزای سال 91
آخرین روزای اسفند ماه سال 91 رو داریم پشت سر میذاریم.
این سومین عیدی هست که پیشمونی.خیلی خوشحالم.هنوزم مثل بچه گیام برای اومدن عید ذوق میکنم.با ذوق خرید عید رو انجام میدم.
امسال هم خوب بود هم بد.چه قدر خندیدیم و گریه کردیم.چقدر خوشحال شدیم و چقدر ناراحت شدیم.
ولی قشنگ ترین لحظه هامو همیشه در کنار تو تجربه کردم.یه کلمه که حرف میزنی قند تو دلم اب میشه.
خیلی خیلی شیرین شدی.همه دوستت دارن.
تو هفته ی گذشته بابام کمرشو عمل کرد.تو هم هر کس رو میدیدی می گفتی بابا اوخ شده.کمرشو بریدنااااااا....
تو بیمارستان که بودیم داود دستش درد نکنه خیلی کمکمون کرد.تو رو نگه می داشت تا من با خیال راحت برم پیش بابایی.
اونجا برای اینکه حوصلت سر نره غصه ی حسنی و چل گیس رو برات تعریف کرده.تو هم با ذوق و شوق میای و میگی حسنی رفته شهر پول بیاره.خرج کنه.
حسنی قایم شد....حسنی غولو کشت.....غول گفت می خوام بخورمت....سسمی باز شو سسمی باز شو
قربونت برم.منم از داود خواستم یه بار دیگه غصه رو برای منم بگه که با تو همراهی کنم.
نمی دونم چرا هر چی میگردم عکسای جدید رو پیدا نمیکنم.
خیلی دوست دارم عکس بذارم.
به زودی میام و عکساتو میذارم.
هر روز میای میگی ننی آلابو بده.عاشق آلبالو خشکه ای.میدم بهت ماشالله می خوری و هسته هاشم در میاری.
دستشویی هم خودت میری و کارت رو میکنی و منو خبر میکنی.
برات کلی لباس خوشگل خریدم برای عید.با یه کفش خوشگل برای عید و یه کتونی برای پیاده روی.
پنج شنبه ی گذشته رفتیم خونه ی مامان سحر زنعمو برای پاگشا.رفتی تو اتاق خوابشون.بعد از 5 دقیقه دیدم هی صدام میکنی رفتم دیدم صدا هست تصویر نیست.کلی گشتم دیدم صدا از پشت تخت میاد.افتاده بودی پشت تخت.
راستی ماهم هفته ی قبلش عمو بهروز و نامزدشو پاگشا کردیم.خیلی پسر خوبی بودی.کلی باهام راه اومدی.
سحر زنعمو هم برات یه وانت قرمز خوشگل خریده بود و هدیه داد به شما.
اونم فهمیده چقدر عاشق ماشینی.ولی همچنان منو بابایی داریم دنبال تراکتور و کشتی می گردیم برات تا پارکینگت تکمیل بشه.
برات سه تا ماهی قرمز خریدم.
ببین آخه کارت شده بری بالا ی مبلو به اونا سر بزنی
دیگه نمیدونم از چی بگم.
خونه تکونیمونم انجام دادیم 4 اسفند و تموم شده.دیگه منتظریم تا عید بیاد.
پیشاپیش عید 92 مبارک عسلم.