عید 92....
خوب امروز که دارم اینا رو می نویسم 14 فروردین سال 92 هست.سال رو خدا رو شکر با خوبی و خوشی آغاز کردیم.
چهارشنبه سوری خیلی خوبی داشتیم.شب رفتیم بیرون و کلی ترقه و آتیش بازی کردیم.تو که خیلی خیلی خوشحال بودی.وقتی ما ترقه مینداختیم داد میزدی یاااااااااا حسین...!!!
خیلی هیجان داشتی.شب هم سبزی پلو با ماهی داشتیم.
رفته بودی برای همه رو سالاداشون سس میریختی.بعد از شام هم دوباره عمه خدیجه ی بلا مراسم شالاتمه رو راه انداخت.قبلش هم تخم مرغای سرنوشتی که گذاشته بود لای برنج رو بهمون داد.
به تو شالاتمه یه عالم ماشین کوچولو دادن.
به بابایی اسپری به من روسری و یه شمع تزیینی خوشگل.عمه خدیجه بوووووووووووووووس
خلاصه فرداش عید بود.
اینم عکست روز عید
با هم دیگه با بابایی رفتیم پایین مهمون علی عمو و مینا زنعمو بودیم.جای همه خالی جوجه کباب داشتیم.تو هم طبق معمول رفته بودی پای بساط کباب و ناهارتو تو حیاط نوش جون کردی.
بعدش سریع جمع و جور کردیم.راستی سال تحویل قبل از ناهار خوردنمون بوداااااااااااااا.
همه بعد از ناهار اومدن بالا خونه ی ما.مام با همدیگه پذیرایی کردیم.
امسال رفتیم سوغات مجلس خرید شیرینیمون رو انجام دادیم.عالی بود.اینم عکساش.
خیلی خیلی خوشمزه و خوشگل بودن.
بعدش همه کلی گفتن و خندیدن.مام برای همه امسال سوپرایز داشتیم.اگه گفتی چی؟
.
.
.
.
.
.
.
همه کلی ذوق کردن.علی عمو و بابایی که برای نمایشگاه هاشونم می خوان.
به هر خانواده یکی تقویم دادیم.
تولدتم توش مشخص کردیم.
هیچی دیگه بقیه ی روزا رو به عید دیدنی رفتن گذروندیم و مهمون اومد خونمون و ما 9 فروردین رفتیم تهران گردی.
کلی هم زحمت انداختیم عمه فریبا رو.کلی مزاحمش شدیم.شبا میرفتیم اونجا می خوابیدیم.تو هم که دوباره بلبل های اونا رو دیدی بودی ذوق زده شده بودی.
خلاصه رفتیم کاخ گلستان و کاخ نیاوران و دربند و توچال و کلی جاهای دیگه.
بقیه رو تو یه پست دیگه میزارم که طولانی نشه.
عمرم جیگرم نفسم همه چیز من عااااااااااااشقتم.
تو دنیای منو رنگی رنگی کردی.امیدوارم دنیای خودت هم همیشه رنگی و قشنگ باشه...