حسام در چهره ای دیگر...
سلام...
دوستای خوب من و حسام خوبید؟
خوشید؟سلامتید؟من حسابی تنبل شدم.وقت نمیکنم بیام آپ کنم.البته این سری زیاد تقصیر من نبود.چون هم عمو جون حسام با دختر عموها و زن عموش از مکه اومده بودن.و قبلش هم درگیر آش پشت پا پختن و اینا بودیم،هم اینکه یه چند وقتی بود دنبال خونه می گشتیم که بخریم.ولی متاسفانه فعلا قسمت نشده.
و هم اینکه اینترنتمون یه خرده بازی در میاره.یه وقتایی تا شب قطعه.
اگه از احوال ما می پرسید باید بگم خوب و خوشیم.به لطف شما.
حسام هم حسابی برای خودش یه شیطون پسر کامل شده.همه ی حرفامونو کامل می فهمه.یه وقتایی فکر میکنیم که حواسش نیست.اما یهو ما رو به خودمون میاره.
عاشق آدامس موزیه.البته نه برای خوردن.فقط باز میکنه و میندازه زمین.تو این عکس هم که داره عملیات نجات آدامس موزی رو انجام میده...
یه چند وقت پیش من و حسام و داود با هم رفتیم بیرون.رفتیم که بستنی بخوریم.رو به روی کافی شاپ پارک کردیم.اول من پیاده شدم.با حسام.اومدم درو ببیندم دیدم دو تا از انگشتام له شد.
دیدم انگشتام مونده لای شیشه.حالا هی جیغ میزنم داود هم نمی فهمید چی شده.تا بالاخره فهمید وشیشه رو کشید پایین.من که پیاده شده بودم،داود با دکمه ی رو در خودش شیشه ی منو زده بود بالا.نگو دست من رو دره و لای در و شیشه گیر کرد.
حالا دستم آزاد شد رفته بودم تو پیاده رو هی جیغ و فریاد و گریه.حسام دادم به باباش.و دوباره های های گریه می کردم.رفتم تو ماشین که بیشتر از این آبروریزی نکنم.یهو حسام مثل بمب منفجر شد و شروع کرد به گریه.یه گریه ای که تا حالا ندیده بودم.میگفت ننیییییییییییی!!!!!
دلم کباب شد.گرفتم بغلم گفتم عزیزم هیچی نیست.ننی خوبه.دیگه گریه نمیکنه.تا بالاخره بعد از چند دقیقه آروم شد.بچه م تا حالا گریه مو ندیده بود.دلش سوخته بود برام.
خوب بگذریم.پسری خیلی بازیگوش شده.تازگیا به گل من خیلی علاقه نشون میده.
اینجا هر کاری می کردم بهم نمیدادش.
ثنا دختر عموی حسام یه اسکوتر خریده.که حسام عاااااااااااااشق اونه.
قبلا تو پارک دیده بود بچه ها سوار میشن.خوشش میومد.ما گاهی شبا میریم پارک الغدیر.اکثرا عموهام هم اونجان.حسام خیلی پسر عموم صدرا رو دوست داره.اونجا کلی با اسکوتر صدرا بازی میکنه.
صدرا امسال سه ساله شد.اونم حسامو دوست داره.وقتی دنبال خونه میگشتیم بنگاهی ها می گفتن خونه داریم تو ملاصدرا،حسام داد میزد ددا.ددا.
یعنی صدرا.یاد صدرا می افتاد.میگفت بریم پیشش.
حالا ببینید پسرم چه اسکوتر سواریه!!!!!!
خوب ورزشای حسام فقط به اینجا ختم نمیشه.اون یه فوتبالیست معروفه.
نمیشناسیدش؟
واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی معروفه ها.
خیلی طرفدار داره.
آهان حق دارید.چون پسرم تازگیا اسمش رو تغییر داده گذاشته...
ههههههههههههه
اینجا خونه ی مامانمه.اینم لباسه داداشم.خیلی از این لباس خوشش میاد ما هم تنش کردیم حال کنه.همش میرفت جلوی آینه خودشو ببینه.
فقط نمی دونم این ورزشکار زبده و معروف چرا توپ نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا تو زمین فوتبال نیست؟
اِ.این چیه انداخته رو دوشش؟ساکه؟کوله پشتی ورزشیه؟
چیه؟
ای وای اون که کیف مامان منه!!!!!!!!!!!!
امان از دست تو و اون دایی علیرضا....