محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

زیباترین دلیل زندگی

خرید رفتن با حسام...

1391/6/5 14:23
نویسنده : مامان نرگس
1,286 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.

حسام جونم می خوام ماجراهای خرید رفتن هامون رو با تو بگم.بدونی چقدر شیطون بودی.البته شاید روزی که اینا رو می خونی اونقدر آروم شده باشی که با خودت بگی یعنی واقعا اینا کارای من بوده؟

یا شایدم انقدر شیطون شده باشی که به کارات بخندی و بگی اینا که چیزی نیست.

اینی که میبینید پسر منه شماره ی پاش 43 هست.

ههههههههه

نه بابا پسر کوچولوم کفشای عموشو پوشیده.

چون بابایی اکثرا سر کاره ما باید یه روزایی که بابا تعطیله مثل جمعه ها بریم خرید.خرید همه چیز.گوشت و مرغ و ماهی و برنج و میوه و سبزیجات و خریدای فروشگاهی و ...

وقتی میریم گوشت بخریم از اولین باری که تو رو بردیم به ترازوی آقای قصاب علاقه ی شدید نشون دادی.همیشه میریم اونجا ترازو رو به سمت خودت میکشی.طوری که می خواد بشکنه.

ولی چون ما مشتری دائمی هستیم و خوب خرید می کنیم بیچاره آقاهه هیچی نمیگه.تو وقتی گوشت خام میبینی میگی ننی ماهی...

خلاصه میایم میریم میوه بخریم به بازارچه که میرسیم داد میزنی بابو موززززززززززززز

برات موز می خریم.اگر هم سرمون گرم خرید چیز دیگه ای باشه که ما رو بیچاره میکنی.برات موز می خریم شروع میکنی به خوردن.

یکی دوتا گاز میزنی چشمت می افته به هندوانه.

داد میزنی بابو هِدِ.میریم هندونه هم می خریم.همین طوری بابو دیب(سیب).سیب می خریم.یعنی وقتی تو بازارچه هستیم تو باید دستور بدی و ما خرید کنیم.

توی بازارچه یه مغازه هست که پرنده می فروشن.شرطی شدی اونجا رو میبینی می دوی جلوی در مغازه.بابو بابو جوجو.دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

منم که کلی از پرنده ها می ترسم.ولی انقدر جیغ میزنییییییییییییییی که ننی تو هم بیا ببین.

آخه پسرم محبت زورکی که نمیشه.من از پرنده ها بدم میاد.

خلاصه خرید میوه تموم میشه و میریم فروشگاه که بقیه ی خرید رو انجام بدیم.

اونجا که می رسیم طبقه های پایین قفسه ها رو اکثرا میریزی زمین و من یا بابایی باید دنبالت بیایم و اونا رو بذاریم سر جاشون.

بعد میرسیم به یه قفسه هایی مثل شیر و بستنی و اینا.برای خودت انتخاب میکنی.می خوری.ما موقع حساب کردن کلی پاکت های خالی داریم که  تحویل حسابدار می دیم.

اونا اوایل ناراحت می شدن.ولی دیگه ما رو می شناسن.

چند روز پیش رفته بودیم خرید.بگذریم از اینکه این آقا پسر چقدر به ما ضرر زد و کلی اجناسی که نمی خواستیم اصلااااااااااااااا رو برای ما خرید و نمی ذاشت بذاریمشون سر جاش.

یه دونه براش شیر پاکتی از این کوچولوها خریدیم دادیم دستش.تا بیرون رفتنی براش نی بگیریم.

به باباش گفتم تو برو حساب کن من سر حسامو گرم میکنم.که متاسفانه یه لحظه سر خودم گرم شد یهو برگشتم دیدم حسام یه سوپ آماده رو باز کرده از بالا داره میریزه تو قفسه ها و زمین.

یه کم قفسه رو تمیز کردم دیدم نه کار خیلی گنده تر از این حرفاس.مسئولشونو صدا کردیم تا تمیز کنن.از اون طرف آقا گوشه ی شیر پاکتیش رو سوراخ کرده بود کل شیر ریخت رو میز فروشگاه.حالا ما دستمال کاغذی هایی که خودمون خریده بودیم رو باز می کردیم و اونجا رو تمیز می کردیم.

اومدیم بیایم بیرن دیدم از سبد خریدمون آب سبز می چکه.نگاه کردیم دیدیم تو اون کیسه که پر از شکلات و کاکائو بود در شیشه پاک کن باز شده ریخته رو همشون.

مسئولا هم از دست ما عصبی.....شیشه پاکن رو یه دونه نو دادن بهمون ولی بقیه ی چیزا رو نه.

اومدیم خونه وسایلا رو گذاشته بودیم وسط آشپزخونه.رفتم لباسامو عوض کنم بیام.به داود گفتم حسامو تنها نذار.

 یهو دیدم صدای حسام نمیاد.رفتم دیدم باباش نشسته داره استراحت میکنه و حسام نیست.تو اتاقا رو دیدم نبود.

رفتم آشپزخونه چی دیدم؟؟؟؟؟؟

همه ی موزها رو پوست کنده بودی و انداخته بودی زمین.

گفتم عیبی نداره پاشو برو تا اینجا رو مرتب کنم.

منم هی در یخچالو باز می کردم و کالاهایی که خریده بودیم رو جابجا می کردم یهو دیدم رفتی تو یخچال یه چیز برداشتی و در رفتی.

گفتم حسام چی بود تو دستت؟

داد زدی ننیییییییییییییییییییی.فرار کردی تو پذیرایی و یه چیزی رو محکم کوبیدی زمین.اومدیم جلو دیدم...

گفتم حسااااااااااام.چرا دستت به هرچی میرسه بر میداری و اینجوری میکنی پسرکم؟

تو هم میخندیدی.قربون خنده هات.

البته بذار یکم از خوبی هات هم بگم این خانومایی که دختر دارن بهت علاقه مند بشن.فکر نکنن تو فقط کثیف کاری بلدی.

پسرم هر روز تو کارای خونه بهم کمک میکنه.

تمیز تمیز برام جارو. میزنه(چشمک)

برای خودش یه خانومه کامله ههههههههههههههههه

امروز رفته بودیم پایین خونه ی مامان صدف.

خدیجه عمه و فرزانه و محمد و من و ثنا و فاطمه و تو بودیم.

برات آهنگ گذاشتیم.همه دست میزدن به جز منو و محمد.گفتی ننییییییییی.....دسسست.....

امَد(محمد).....دسست.....

بعد که ما هم شروع به دست زدن کردیم تو شروع کردی واسمون قر دادن و رقصیدن.

یه روز تو خونه گیر داده بودی ننی (بد از،بد از)منم نمی فهمیدم منظورت چیه.

یه روز که آهنگ بعد از نسترن فرشید امین رو گذاشته بودی با ذوق داد زدی ننییییییی بد از.

فهمیدم بعد از نسترن منظورته.

عااااشق این آهنگی.

دیروز خونه ی مامان من رفته بودیم هی گفته ننی ازه ازه.گفتم آخه ازه چیه من نمی دونم.

دستمو گرفتی بردی روبه روی ظرف شویی گفتی جاجو.جاجو.

گفتم چاقو واسه چی؟تعجب

چاقو رو برداشتم دوباره دستمو گرفتی بردی پیش خربزه ای که زمین بود.

منظورت این بود که بهم خربزه بده.

قربون زبون شیرینت برم.دردونه ی من.

قربونت برم که انقدر شادی رو برامون هدیه آوردی.

خدایا شکرت .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان پریسا
2 شهریور 91 0:20
فریبا جون سلام
بعد از این همه خرابکاری که از حسام جون گفتی همین یه نکته از خوبیهاش باعث نمیشه تصمیم بگیریم دخترمونو بدیم بهش


وای وای عجب مادرزنی.
پسرم خیلی شیطونه اما برای ذهن کنجکاوشه.
این کارا رو تو خونه ی ما انجام میده که تو خونه ی خودش و خانومش دیگه کنجکاویاش تموم شده باشه.
مامان عاطفه
2 شهریور 91 3:37
وای کلی خندیدم . من هر موقع میرم فروشگاه پارسا رو میزارم پیش مامانم. باباش اصرار داره ببریمش . الان بهش میگم بیاد بخونه ببینه چقدر سخته با این شیطونکا رفت خرید . ولی کلی کیف کردم از شیطونیای حسام خوشکله . ماشالله . خیلی دوست داشتنیه پسرت.


مرسی عزیزم.
واقعا خیلی سخته.
مخصوصا که بغلی هم باشن.
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
2 شهریور 91 10:58
ماشالله هزار ماشالله.خاطرات پسرتونو خوندم خیلی شیطون وشیرینه. خدا بهتون ببخشه پسر ما هم نسبت به سنش خیلی شیطونه.
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشن.
من لینک تون کردم.


مرسی عزیزم.
خدا پسر شما رو هم حفظ کنه.
منم لینکتون میکنم.
ilijoon
2 شهریور 91 11:28
قربونت برم عزيزم كه انقده انتخاب كردن وتنوع رو دوست داري
ilijoon
2 شهریور 91 11:30

قربونت برم جيگر كه انقده شيرينيييييييي كلي به كارهات خنديدم خوب الكي نيست كه بهشت زير پاي مادران هست


آره واقعا
ilijoon
2 شهریور 91 11:32
اي جانمممممممم عكس با روسري ات خيلي باحاله
دوستت دارم عزيزم


مرسی خاله
ilijoon
2 شهریور 91 11:32
مامان مینا
2 شهریور 91 20:50
سلام فریبا جون ممنونم اومدی و برامون کامنت گذاشتی خوشحالم کردی چقدر قشنگه که انقدر با حوصله از شیطنت های حسام کوچولو مینویسی فکرشو بکن وقتی حسام بزرگ بشه و اینا رو بخونه چقدر ذوق میکنه و چقدر از مامان باذوقش تشکر میکنه...
راستی بابایی ریحانه از نوشته ت خنده ش گرفت گفت خدا واقعا به دادمون برسه با ونگ ونگای نی نی دیگه خواب هم بهمون حروم میشه...
بازم پیشمون بیا عزیزم خوشحال میشیم..


آره واقعا...
آخه مامان خودم خیلی از بچه گی های ما خاطره و عکس و فبلم داره.
برام خیلی با ارزشن.
می دونم برای حسام هم همین طور میشه.
آره باید از الان تمرین کنید برای نی نی.
مامان آریام
5 شهریور 91 16:07
وای چقدر این گل پسر شیطونه خدا حفظش کنه و بیشتر شیطونش نکنه آریام هم بعد از نسترن رو خیلی دوست داره...ولی اگر این شیطنتها نباشه که دیگه اسمشون پسر بچه نیست هر کاری کنن دوست داشتنی هستند


درسته عزیزم.
من که انتظار بیشتر از اینا رو دارم.
باباش خیلی شیطون بوده.هنوزم هست.
مثل اون نشه خوبه.
مریم مامان عسل
7 شهریور 91 12:46
هی وای من!
عجب پسمل شیطونی شدی حسام جونی!
فریبا جون توی اون اوضاع ت.ح.ری.م و گرونی بهتر نیست بدون حسام برید خرید؟؟؟
آخه حسابی جیبتونو خالی میکنه!
ای جونم ببین موزا رو چیکار کرده.
تخم مرغ هم ایشالا برای رفع چشم زخمش بوده (مثل خاله زنک ها حرف زدم)
ولی جدی ایشالا بلا ازش دور باشه. خیلی باید مواظب این کوچولو های بازیگوش باشیم.
قربونش بشم چقدر هم شیرین زبون شده.
قشنگ منظورشو میفهمونه!
خخخخخخخخخخخخخ


وای مریم جون اتفاقا این جمعه گذاشتیمش خونه ی مامانم رفتیم خرید .دلمون گرفته بود نبود بهمون پیشنهاد بده.
دیگه نمیذاریمش خونه.
طاهره مامان امیرعلی
7 شهریور 91 15:04
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.


حتما عزیزم.
zohre
9 شهریور 91 14:40
سلام حسام جون حسابی کدبانو ماشالله
خدا براتون نگهش داره...
:
X


مرسی عزیزم
مامان پویا - احمدی
10 شهریور 91 1:16
سلام فدات شم خوبی؟
عجب پسرک شیطونیه ها فسقلی چه هنرا که نمیزنه
با افتخار لینکت کردم عزیزم ایشالا دوستای خوبی باشیم


عزیزم مرسی که لینکمون کردی.
آدرس وبلاگتونو نذاشتید که منم لینکتون کنم.
اگه دوباره پیشمون اومدید آدرس بذارید
نوشين مامان آريا
12 شهریور 91 11:02
نانازي شيطون بلا.بده حسام جون ميخواد خريد كنه. گل پسره تو كاراي خونه هم كه كمك مي كنه. يه بوس گنده


مرسی خاله نوشین
بوس برای شما و آریا
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
17 شهریور 91 1:22
حسام جون خاله هنوز از خرید نیومدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


چرا خاله.ولی دلم تنگ شده برای خرید
خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
17 شهریور 91 13:06
پس چرا مطلب جدید برامون نمی زاری؟


وقت نمیکنم خاله جون
ilijoon
18 شهریور 91 11:12
ايليا در مسابقه روياي زيبا شركت كرده خوشحال ميشم بياييد وبه ايليا راي بديد آدرس مسابقه هم تو وب ايليا است


عزیزم ایلیای گلم.چشم حتما
mamane arshin)farnaz)
18 شهریور 91 15:23
salam,arshin dar mosabeghe nini ba hejab sherkat karde mamnun misham age behesh ray bedin. www.koodakeman91.niniweblog.com


حتما عزیزم.
ilijoon
18 شهریور 91 18:20
ممنون گلم از اينكه زحمت كشيديد واومديد به ايليا راي داديد بسيار سپاسگزارم


خواهش میکنم.وظیفه بود.
ایلیای من برنده شد؟
ازاده مامانه هانا
23 شهریور 91 2:39
ههههههههههههههههههههههههههههه فریبااااااا خدا نکشه تورو با این نوشتنت کلی حال میکنم

چه باحال بود اون عکس تخم مرغه تصورشم روده برم کرد ببوس عشق اتیش منو


واقعا خیلی باحال بود.حالا بخند ببینم هانا کی از این بلاها سرتون بیاره.