بدون شرح...
حسام عزیزم پسر قشنگم تو خیلی تازگیا با مزه و شیرین شدی.خیلی دست و
دل باز و مهربونی.موقع غذا خوردن یه ظرف غذا هم جلوی تو میذاریم.
عاااااشق ماستی.خیلی دوست داری.مخصوصا که این طوری بخوری....!!!!!
اونوقت تو هم از توظرفت به منو و بابایی غذا میدی و میگی هههههمم.
بعدش که ما خوردیم میگی به به.ما هم باید تکرار کنیم و بگیم به به.
این دقیقا کاریه که من موقع غذا دادن به تو میکنم.خلاصه مثل یه طوطی حرفا رو تکرار میکنی.
فقط نمیدونم چرا تنبلی میکنی و راه نمیری.
البته وقتی بهت میگم تاتی بیا و بلندت میکنم تا بایستی کل طول خونه رو میری و حتی یه وقتایی دور هم میزنی.اما خودت بلند نمیشی که راه بری.
به مامان من به زبون ما میگی مامان.
تازگیا به زنعموت هم میگی مامان.آخه زنعمو هم خیلی تو رو دوست داره و واقعا بهت محبت میکنه.
دیگه از بچه های فامیل نمیگم که عاشق تک تکشونی و با هر کدوم به یه شیوه ارتباط برقرار میکنی.