سفر به استان لرستان
سلام آقا پسرم.
دیروز از مسافرت برگشتیم خونه.تو این دو روز تعطیلی تصمیم گرفتیم بریم استان لرستان.آخه شنیده بودیم خیلی جای قشنگ و خوش آب و هواییه.تو هم که عاشق ددر و گاگان،خیلی زود حاضر شدیم و رفتیم.ظهر توملایر یه رستورانی رفتیم و ناهار خوردیم.اونجا صدای یه هاپو می اومد.اولین باری بود که صدای هاپو می شنیدی.از اون به بعد صدای هاپو رو برامون تقلید می کنی.
تو ملایر یه جایی بود بهش می گفتن بام ملایر.که اگه بالا می رفتی کل شهر رو میدیدی.اونجا رو با آب نماهای زیادی زیباسازی کرده بودن.تو هم که عاشق آب.
تازه تنها هم دوست نداشتی بری پیشش.همش می گفتی منو ول نکنید
از بالای کوه آب به پایین با آب نماهای زیبا جاری بود.تو هم همش دست میزدی و داد میزدی بابو آبه.
دیگه از کنار آب دوست نداشتی بیای کنار با زور سوار ماشینت کردیم و به راه افتادیم.
عصری بود که رسیدیم به خرم آباد و رفتیم به قلعه ی فلک و افلاک.
اونجا یه چند تا موزه بود که به صورت اتاق اتاق به هم راه داشت.دیگه نمیگم چه آتیشی سوزوندی اونجاکه خودت بهتر می دونی.منو بابایی هلاک شدیم انقدر دنبالت دویدیم که به وسایل موزه آسیب نزنی.
دیگه رفتیم هتل و دوباره از فرداش شروع به گشتن کردیم و رفتیم گرداب سنگی.
بیرون اونجا از زیر این گرداب سنگی اب بیرون میومد و تو کلی تو اب شیطونی کردی.بعد هم رفتیم غار قمری.همیشه وقتی پیاده روی می کنیم داد میزنی که یعنی منو بذارید زمین خودم راه برم.اما وقتی داشتیم از کوه بالا می رفتیم هیچی نمیگفتی.فکر کنم فهمیده بودی که اینجا اصلا کار تو نیست.
خلاصه راه افتادیم سمت آبشار زیبای بیشه.
جای همه ی نی نی ها خالی.خیلی قشنگ و با صفا بود.تو از بالای پل می خواستی شیرجه بزنی تو آب.
همش جیغ میزدی.بهت می گفتیم آروم باش الان میرسیم.اما تو دیگه اصلا طاقت نداشتی.
رسیدیم به جایی نزدیک آب و سریع بردیمت نزدیک تا بیشتر از این گریه نکنی.وقتی پاهات رو زدیم تو اب گفتی مامان جیزه.
گفتم نه پسرم خوبه جیز نیست.دوبارهه با گریه گفتی جیزه.فهمیدم آب خیلی سرده و تو نمی تونی تحمل کنی و دمای آب رو با کلمه ی جیزه داری به ما میگی که مناسب نیست.
خرم آباد دوغ های معروف و خوشمزه ای داره.تو ابشار بیشه دو نفر بهمون گفتن که دنبالشون بریم و از روستاشون دوغ و تخم مرغ محلی و اینا بخریم.وقتی رسیدیم اونجا پر بود از مرغ و خروس و گاو و بزغاااااله های ناز و کوچولو.که تو از دیدنشون سیر نمی شدی.
ازشون خرید کردیم و رفتیم الیگودرز و شب رو سپری کردیم فرداش رفتیم به سمت دشت لاله های واژگون.خیلی زیبا و دیدنی بود.
عالی بود.نمی دونم چی بگم.اماخیلی طبیعت زیبایی رو حس کردیم گلم.
اینم عکس تو با اون گلهای زیبا.
یه 60 کیلو متر اون طرف تر رفتیم آبشار فوق العاده زیبای آب سفید.
خیلی خوشحال بودی دوباره یه جایی اومدیم که پر از آبه.
دوست داشتی خودت راه بیای اینجا یه نمونه از پیاده رویت رو ببین.
اینم یه عکس خوشگل که گل پسری بین گل ها نشسته.
الانم که اومدیم خونه همش میگی بیم آبه.یعنی بریم آبه.
راستی تو راه پر بود از عشایر و گاو و گوسفند.
یه وقتایی انقدر دور بودن که من و بابایی نمی دیدیمشون.اما تو میگفتی مامان ببیی.اونقدر دنبالش می گشتیم یدفعه یه جای دوری می دیدمشون.
قربونت برم که خیلی حواست جمعه و تیز بینی.