محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

زیباترین دلیل زندگی

تله کابین رامسر

اینم که تله کابین حسابی جیغ زدی و ما رو خندوندی.حسام من تو عاشق دوربینی برای همین تا دوربین رو میبینی می خندی.این ژن رو از من به ارث بردی. ...
21 تير 1390

پستونک

حسام من خیلی پستونکش رو دوست داره.حالا توی وسایلاش هم یه عروسکی هست که پستونک داره.حسام تا اون رو میبینه شرع میکنه به گریه کردن.آخه بچم پستونک اونو می خواد و همش تلاش میکنه که اونو دربیاره ولی موفق نمیشه. ...
21 تير 1390

هوش موش کوچولوی من

حسام خیلی باهوشه.تا حالا کع چند بار رفتیم که واکسن بزنه هر بار با اینکه عاشق در دره ولی همین که از در درمانگاه میریم تو شروع به گریه میکنه. خیلی هم جون عزیزه.اگه یه وقتی خودش رو تو خطر ببینه سریع چک میکنه که من و پدرش هستیم یا نه اگه بودیم که سریع به ما پناه میاره. ...
21 تير 1390

باغ ارم شیراز

حسام الان که ٧ ماهس تقریبا ١ ماهه که چهار دست و پا میره.عاشق حیاط و خیابونو و کلا دردره. تا حالا به شیراز و اصفهان و کاشان سفر کرده. اینم عکس پسرم تو باغ ارم شیراز. ...
21 تير 1390

بدون عنوان

حسامی پسر گشنگم.از الان به فکر تولدتم.میگن برای یه چیزایی نباید از قبل برنامه بریزی.ولی من دوست دارم از الان به فکر باشم تا یه تولد بیست و باحال برات بگیرم.عشق من بابایی میگه چون ساعت 7:30 صبح بدنیا اومدی همون موقع باید تولدت رو جشن بگیریم.       ...
21 تير 1390

بدون عنوان

سلام مامانای مهربون. حسام من الان ٧ ماه و ١ روزشه.وفوق العاده شیرینه.من و باباش همش میگیم ما چطور این همه سال زندگی کردیم و حسام تو زندگیمون نبوده و ما فکر می کردیم که خوشبختیم.و الان حتی یه لحظه اگه ازمون دور بشه دیگه نمیتونیم تحمل کنیم. پسر من روز ٢٧ آبان ٨٩ به دنیا اومده.ساعت ٧:٣٠ صبح.باباش میگه باید همون ساعت براش جشن تولد بگیریم. ...
21 تير 1390

دندون و سرما خوردگی

حسام من الان تقریبا یک هفتس که حال خوشی نداره .لثه هاش سفت شده.داره دندون در میاره. بدتر از اون اینکه سرما خورده و من و باباش هم ازش این ویروس رو گرفتیم و سه تایی حالمون بده.حتی نا ندارم برای نینیم سوپ درست کنم.خدا کنه زود تر خوب شیم.و پسرم دندونش هرچه سریعتر در بیاد.البته دو تا دندون رو داره با هم درمیاره.     ...
21 تير 1390

....

خیلی شیطون شدی.تو قلعه رودخان اونقدر بالا رفته بودیم انرژی مون تموم شده بود.ولی تو همچنان آتیش می ریختی و هی جیغ میزدی که نایستید راه برید. ...
21 تير 1390