محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

زیباترین دلیل زندگی

عکسای حسام با جوجوها

قبلا گفته بودم که حسام تو عاشق حیوونایی از وقتی تو بدنیا اومدی تو حیاط خونمون پر میشه از یاکریم.من و تو هم هر روز میریم و اونا رو تماشا می کنیم. یه روز که در حیاط رو باز کردیم همشون پرواز کردن بجز یکیشون.فکر کردیم شاید مصدومه.آوردیمش تو خونه.شروع کرد به دویدن.ولی پرواز نمی کرد.یه خرده نگهش داشتیم و دوباره بردیمش حیاط تا مامانش اومد و اونو برد.   چند روز پیش رفته بودیم باغای اطراف که اونجا یه آقا الاغه بود و تو خیلی از اون خوشت اومده بود.رفتی و با عمه زهرا باهاش عکس انداختید.عکسشو ببین...   یه روز دیگه هم که رفته بودیم خونه ی عمه ی تو اونا دو تا بلبل ناناز داشتن که از ترس تو همش قایم می شدن .چون تو ...
19 شهريور 1390

کلمات حسام

جیگر مامان الان که تا 2 روز دیگه 9 ماهش تموم میشه: وقتی میریم طرف یخچال میگه آبه ماما و بابا میگه وقتی غذا می خوره و لذت میبره میگه: به به اگه چیزی رو از ما بخواد میگه: من گریه که میکنه با گریه میگه ماما گوشی من و باباش از دستش داغون شده.کنترل تلوزیون هم دیروز از کار افتاد. عاشق یه عروسکه که از نوزادیش دوسش داشت.ولی کلا ماشین رو. ترجیح میده به همه ی اسباب بازیها. یه وقتایی شدیدا مشغول انجام کاریه ولی تا صدای آهنگ میاد هر جور هست خودش رو به اون آهنگ نزدیک میکنه.آهنگ که تموم شد میره سر کار قبلی. تازگی ها اگه چیزی بخواد و بهش ندیم جیغ میزنه   ...
16 شهريور 1390

بدون عنوان

چه دعایی کنمت بهتر از این: خنده ات از ته دل ، گریه ات از سر شوق ، روزگارت همه شاد سفره ات رنگارنگ و تنی سالم و شاد ..... که بخندی همه عمر                                                                               ...
29 مرداد 1390

حسام و حیاط

دیروز برده بودمت تو حیاط با رورودکت چرخ بزنی.اما تو اصلا از روروئک خوشت نمیاد.یه ذره بازی کردی و زود آوردمت بیرون.خلاصه چشمت روز بد نبینه شروع کرده بودی پهاردست و پا حیاط و متر می کردی.چقدر بهت خوش گذشت خدا میدونه.اما تا دلت بخواد کثیف شدی.یه خورده از درخت گردو چیدیم و خوردیم تو هم که می خوردی همش می گفتی به به. مامان صدف و میانه هم بودن.شدی سوژه ی دوربین همه.منو میانه دنبالت افتاده بودیم و عکس می گرفتیم. ...
29 مرداد 1390

حسام و اذان

الان که اینو می نویسم پسر گلم تو 10 روز دیگه 9 ماهت تموم میشه.خیلی بامزه شدی.هیچ کس نمی تونه تو رو فراموش کنه.حسام وقتی ما به صورت طولانی می گیم اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ تو هم تکرار می کنی.حالا امروز که اذان داشت از تلوزیون پخش میشد و صدا ها رو میکشید تو فکر می کردی که اونم داره با تو بازی می کنه تو هم صدا ها رو میکشیدی. مامان قربونت بره که روز به روز داری خودتو تو دل همه جا میکنی.الانم با بابات رفتی تا عموجونت ببیندت. حسامی تا حالا چند تا صدا ازت شنیدیم ولی هنوز نمیدونیم صدات چه طوری میشه چون یه وقتایی صدات کلفته یه وقتایی نازک.یا بچگونه خلاصه که وقتی صدات درمیاد مامان دیگه دیوونه میشه. ...
26 مرداد 1390

عکسای حسام پاک شده

مامان امروز خیلی ناراحته.آخه حسامی یه عالمه با گوشیم ازت عکس و فیلم گرفته بودم.صداهات رو از نوزادی ضبط کرده بودم اما گوشیم ویروسی شده و خودش خود به خود همه رو پاک کرده.نمی دونم چیکار کنم.می خوام گریه کنم. دیگه اون عکسا رو از کجا گیر بیارم.تنبلی کردم منتقل نکردمشون تو لپ تاب. ...
26 مرداد 1390

حسام و لباسشویی

آهای خوشگله پسرم.خوبی مامانی؟ خیلی تو کارای خونه فضولی میکنی.همش باید مراقبت باشم.لباسشویی رو که روشن کنم میری جلوش و جیغ میزنی.منم بااااید پیشت باشم.شاید فکر میکنی منم از دیدن اون لذت میبرم.خلاصه که اونقدر باید بشینیم رو به روی لباسشویی تا کارش تموم شه. ...
26 مرداد 1390

جوجوها

حسامی تو خیلی با هوشی.وقتی یه نی نی کوچولو بودی با خودم میبردمت توحیاط و می گفتم جوجوها اون موقع فکر میکردم تو متوجه نمیشی.غافل از اینکه می فهمی و خیلی هم لذت میبری.الان هر جایی باشیم وقتی میگم جوجوها زود به پنجره نگاه میکنی.البته از ٤ یا ٥ ماهگی کشف کردم این کارت رو که دیروز تونستم از این حالتت عکس بگیرم.   ...
26 مرداد 1390