عاشق ماشین سنگین...
سلام به دوستای خوب و مهربون خودم و پسرم. ما خیلی سرمون شلوغ بود این ماه.اتفاقات ناگواری برامون افتاد.که دوست ندارم راجع بهش تو وبلاگش بنویسم. فقط همینو میگم یاد کسایی که دیگه بینمون نیستن بخیر. خوب از پسرم بگم که خیلی خیلی شیطون شده.حسابی منو مشغول میکنه تو خونه.داد میزنه ننی.... عید غدیر اومد و رفت.و از اونجایی که شما کوچولوی من و بابایی سید هستید ما کلی مهمون داشتیم. خیلی روز خوبی بود.برای سومین عید غدیر پیش ما بودی عسلم. عاشق ماشینهای سنگینه.نمی دونم چرا انقدر علاقه داره.تو ماشین که میشینیم جایی بریم از اول که راه می افتیم شروع میکنه به گزارش و اسم هر چیزی که میبینه از درخت و خونه گرفته تا اسم ماشینا رو برای ما می...
نویسنده :
مامان نرگس
10:34